تحقیقات قرآنی

بر اساس اصول خلاقانه و تفکر ابداعی

تحقیقات قرآنی

بر اساس اصول خلاقانه و تفکر ابداعی

۲۹- استفاده از ساختار پنوماتیک یا هیدرو لیک (هوا یا مایعات)

بارش باران و جاری شدن چشمه ها باهم برای کشتی نوح: 

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ (القمر:9)  

پیش از آن قوم نوح تکذیب کردند و بنده‏ى ما را دروغگو خواندند و گفتند: دیوانه‏اى طرد شده [از اجتماع‏] است

فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ (القمر:10)   

پس او پروردگار خود را خواند که من مغلوبم، پس (از دشمنانم) انتقام گیر

فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ (القمر:11)  

پس درهاى آسمان را به آبى سیل آسا گشودیم

وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاء عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ  (القمر:12) 

 و زمین را به صورت چشمه‏هایى شکافتیم تا آب [زمین و آسمان‏] براى امرى که تقدیر شده بود به هم پیوست

وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ  (القمر:13) 

و او را بر [کشتى ساخته شده‏] از تخته‏ها و میخ‏ها حمل کردیم

تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاء لِّمَن کَانَ کُفِرَ (القمر:14)  

[کشتى‏] زیر نظر ما مى‏رفت، [این‏] پاداش کسى بود که مورد انکار واقع شده بود- یعنی نوح

وَلَقَد تَّرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ (القمر:15) 

و حقّا که ما آن (حادثه و آن کشتى) را نشانه‏اى (از قدرت و غضب خود) باقى گذاشتیم، پس آیا پندگیرنده‏اى هست؟

۲۴- واسطه و میانجی

  مثال:  ترجمه قرآن یک حلقه واسطه‌ای محسوب می‌شود که افراد را به متن نزدیک می‌کند و آن‌ها با کمک ترجمه، اطلاعات بیشتری از متن قرآن دریافت می‌کنند؛ بنابراین ترجمه قرآن ضرورتی انکار ناشدنی است.

-----------

 خدای متعال از آن کسانی که پیامبر را میانجی وحاکم در میان خود قرار نمی دهند، ودر مقابل فرمان ایشان سر تسلیم فرو نمی آورند ایمان را نفی می کند ومی فرماید:  

فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا (النساء: ۵۶)

 ولى چنین نیست، به پروردگارت قَسَم که ایمان نمى‏آورند، مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمى که کرده‏اى در دلهایشان احساس ناراحتى [و تردید] نکنند، و کاملًا سرِ تسلیم فرود آورند.

----- 

وَاللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلاَلاً وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ الْجِبَالِ أَکْنَانًا وَجَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِیلَ تَقِیکُم بَأْسَکُمْ کَذَلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (النحل:۸۱) 

خدا برای شما از چیزهایی که آفریده است سایه ها پدید آورد و در، کوههابرایتان غارها ساخت و جامه هایی که شما را از گرما حفظ می کند و جامه هایی که در جنگ نگهدار شماست خدا نعمتهای خود را اینچنین بر شما تمام می کند باشد که تسلیم فرمان او شوید. 

--------- 

درخواست حضرت موسی (ع) از خداوند برای کمک گیری از هارون برادرش بعنوار یاور: 

وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی  (طه:۲۹)

و وزیر و یاورى از خاندانم براى من قرار ده 

هَارُونَ أَخِی  (طه:۳۰) 

هارون برادرم را،  

----------- 

پیامبران بزرگ خدا هر کدام اعجاز های خداوندی را با بهره گیری از حضور یک حیوان به مردم ناباور عصر خویش نشان داده اند.
    کلاغ هابیل و قابیل، نهنگ یونس، مورچه سلیمان، پرنده عیسی، شتر صالح، گاو بنی اسرائیل، فیل ابرهه، پرندگان ابراهیم، عصای موسی (مار)، الاغ عزیر، پرندگان ابابیل، گرگ یوسف، هدهد سلیمان، سگ اصحاب کهف و عنکبوت غار  

------------ 

قرآن کریم از قصه های تاریخی به عنوان یک واسطه برای بیان حقایق کمک گرفته است تا با مصادیق تاریخی  بشر را به حقیقت هدایت کند- قصه هایی درمورد: 

  • آدم   
  •  نوح
  • هود
  • صالح
  • ابراهیم‏
  • اسماعیل
  • لوط
  • یعقوب
  • یوسف
  • شعیب
  • موسی
  • طالوت
  • داوود
  • سلیمان‏
  • فرمان الهی درباره بنی اسرائیل
  • عزیر
  • مبارزات حق و باطل‏
  • ایوب
  • یونس
  • پیغمبران در انطاکیه
  • مرده و زنده شدن قوم حزقیل
  • زکریا و یحیی‏
  • مریم
  • عیسی
  • لقمان حکیم
  • ذولقرنین‏
  • اصحاب کهف  
  • اصحاب اخدود
  • سیل عرم
  • اصحاب فیل  
  • ------------- 
  • هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ  (الملک:۱۵) 

    اوست که زمین را رام شما گردانید پس بر روی آن سیر کنید ، و از رزق خدا بخورید چون از قبر بیرون آیید به سوی او می روید

    ۲۲- تبدیل ضرر به سود

     أَلَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاء مَّهِینٍ (المرسلات: ۲۰) 

  • آیا شما را از آبی پست و بی مقدار نیافریده ایم؟ 
  • ------------------------------ 

    کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ  (البقره:۲۱۶) 

    جهاد بر شما مقرر شد و آن براى شما ناگوار است، و بسا چیزى را ناخوش داشته باشید که آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید که به زیان شماست، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید.  

    ------------- 

     وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (الحجر:28) 

    و (یاد آر) هنگامى که پروردگارت به فرشتگان گفت: به یقین من بشرى را از گلى خشکیده برآمده از لجنى بدبو خواهم آفرید

    -----------

     خداوند متعال در مورد حضرت موسی (ع) می فرماید:

    وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَى  

      البته بار دیگرى نیز تو را مشمول لطف خود ساختیم 

     إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى 

    آن گاه که به مادرت آنچه را که (درباره نجات تو) لازم بود الهام قلبى کردیم

    أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی  (طه: ۳۷ تا ۳۹)

    که او را در صندوقى بنه، و آن را به دریا بیفکن تا دریا او را به ساحل اندازد و دشمن من و دشمن وى او را برگیرد. و بر تو از جانب خود مهرى [در دل‏ها] افکندم تا زیر نظر من پرورش یابى 

    ---------------- 

    دیدار موسی (ع) از سه حادثه عجیب

    موسی(ع) و یوشع (ع) و خضر (ع) با هم به کنار دریا آمدند و در آنجا سوار کشتی شدند آن کشتی پر مسافر بود در عین حال صاحبان کشتی آنها را سوار کردند. پس از آنکه کشتی مقداری حرکت کرد خضر برخاست و گوشه ای از کشتی را سوراخ کرد و آن قسمت را شکست و سپس آن قسمت ویران شده را با پارچه و گل محکم نمود که آب وارد کشتی نشود. موسی وقتی این منظره نامناسب را که موجب خطر جان مسافران می شد دید بسیار خشمگین شد و به خضر گفت آیا کشتی را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی راستی چه کار بدی انجام دادی

    حضرت خضر گفت: آیا نگفتم نمی توانی همراه من صبر و تحمل کنی

    موسی گفت: مرا به خاطر این فراموش کاری باز خواست نکن و بر من به خاطر این اعتراض سخت نگیر.

    از آنجاگذشتند و از کشتی پیاده شده و به راه خود ادامه دادند در مسیر راه خضر کودکی را دید که همراه خردسالان بازی می کرد خضر به سوی او حمله کرد و او را گرفت و کشت. موسی با دیدن این منظره وحشتناک تاب نیاورد و با خشم به خضر گفت: آیا انسان  پاکی را بی آنکه قتل کرده باشد کشتی؟ به راستی کار زشتی انجام دادی. حتی موسی بر اثر شدت ناراحتی به خضر حمله کرد و او را گرفت و به زمین کوبید که چرا این کار را کردی؟

    خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی ؟

    موسی گفت: اگر بعد از این از تو درباره چیزی سوال کنم دیگر با من مصاحبت نکن چرا که از ناحیه من معذور خواهی بود

    از آنجا حرکت کردند تا اینکه شب به قریه ای به نام ناصره رسیدند  آن ها از مردم آنجا آب و غذا خواستند مردم ناصره غذایی به آنها ندادند و آنها را مهمان خود ننمودند در این هنگام خضر به دیواری که در حال ویران شدن بود نگاه کرد و به موسی گفت: به اذن خدا برخیز تا این دیوار را تعمیر و استوار کنیم تا خراب نشود . خضر مشغول تعمیر شد.

    موسی که خسته و گرسنه بود و از همه مهمتر احساس می کرد شخصیت والای او و استادش به خاطر عمل نامناسب اهل آن آبادی سخت جریحه دار شده و در عین حال خضر به تعمیر دیوار آن آبادی می پردازد بار دیگر تعهد خود را به طور کلی فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود اما اعتراضی سبکتر و ملایم تر از گذشته گفت : می خواستی در مقابل این کار اجرتی بگیری این جا بود که خضر به موسی گفت : اینک وقت جدایی من و تو است اما به زودی بر آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی برای تو بازگو می کنم

    موسی سخنی نگفت و دریافت که نمی تواند همراه خضر باشد و در برابر کارهای عجیب او صبر وتحمل داشته باشد

    توضیحات خضر در مورد سه حادثه عجیب   

    حضرت خضر راز سه حادثه شگفت انگیز فوق را برای موسی چنین توضیح داد:

    اما آن کشتی برای گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند و من خواستم آن را معیوب کنم و به این وسیله آن کشتی را از غضب ستمگر آن زمان برهانم . چرا که پشت سرشان پادشاه  ستمگری بود که هر کشتی سالمی را به زور می گرفت . معیوب کردن من برای نگه داشتن کشتی برای صاحبانش بود

    و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وا دارد  از این رو خواستیم که پروردگارشان به جای آن فرزندی پاک سرشت بدهد

    و اما آن دیوار از آن دو نوجوان یتیم بود گنجی در آن شهر بود گنجی متعلق به آن یتیمان در زیر دیوار وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می خواست آن ها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند این رحمتی از پروردگار تو بود  من آن کار ها را انجام دادم تا گنج زیر دیوار محفوظ باشد  و آن گنج خارج نشود و به دست ییگانه نیفتد من این کار ها را خود سرانه انجام ندادم این بود راز هایی که نتوانستی در برابر آن صبر کنی  موسی از توضیحات حضرت خضر قانع شد.  

    آیات مربوط به قصه فوق به شرح زیر است:

       

     فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا  (الکهف:۷۱)  

    پس هر دو به راه افتادند، تا چون سوار کشتى شدند (خضر به وسیله تبرى) آن را سوراخ نمود. موسى گفت: آیا کشتى را سوراخ کردى تا اهل آن را غرق کنى؟! حقّا که فاجعه بزرگى آفریدى 

    قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا  (الکهف: ۷۲) 

    [خضر‏‏] گفت: آیا به تو نگفتم که هرگز نمى‏توانى در کنار من طاقت آورى 

    قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا (الکهف:۷۳) 

    [موسى‏‏] گفت: «به سبب آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر.» 

     فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا (الکهف:۷۴)

    پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند. [بنده ما] او را کشت. [موسى به او] گفت: «آیا شخص بى‏گناهى را بدون اینکه کسى را به قتل رسانده باشد کشتى؟ واقعاً کار ناپسندى مرتکب شدى.»

    قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا (الکهف:۷۵)  

    (باز خضر) گفت: آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمى‏توانى در کنار من طاقت آورى 

     قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا (الکهف:۷۶)

    موسى‏] گفت: «اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم، دیگر با من همراهى مکن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود.»  

    فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا (الکهف:۷۷) 

    پس رفتند تا به اهل قریه‏اى رسیدند. از مردم آنجا خوراکى خواستند، و [لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى کردند. پس در آنجا دیوارى یافتند که مى‏خواست فرو ریزد، و [بنده ما] آن را استوار کرد. [موسى‏] گفت: «اگر مى‏خواستى [مى‏توانستى‏] براى آن مزدى بگیرى.»
    قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا (الکهف:۷۸)  

    گفت: اینک جدایى میان من و توست. اکنون تو را به معنى و فرجام آنچه بر آن نتوانستى شکیبایى کرد آگاه مى‏کنم.  

    أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا (الکهف:۷۹) 

    اما آن کشتى، مال بینوایانى بود که [با آن‏] در دریا کار مى‏کردند، پس خواستم آن را معیوب کنم، چون پشت سرشان پادشاهى بود که هر کشتى [سالمى‏] را به زور مى‏گرفت 

    وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا (الکهف:۸۰)  

    اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسیدیم [مبادا] آن دو را به طغیان و کفر بکَشد.  

    فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا (الکهف:۸۱)  

    پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد.  

    وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا (الکهف:۸۲)  

     اما دیوار، از آنِ دو پسر [بچه‏] یتیم در آن شهر بود، و زیرِ آن، گنجى متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردى‏] نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم‏] به حدّ رشد برسند و گنجینه خود را- که رحمتى از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند. و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستى بر آن شکیبایى ورزى.  

     

    ------------------------- 

    راجع به آیه 34 نساء:

    « واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع واضربوهن»« و آن دسته از زنانی که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهید ( اگر موثر واقع نشد) در بستر از آنان دوری نمایید ( و اگر دیگر هیچ راهی نماند) آن ها را تنبیه کنید( این تنبیه از طلاق بهتر است مسلما)»

     

    اعتقاد عام:

    این « واضربوهن» ان کتک کاری ای نیست که بعضا تصور می کنند. عرب در زبان به ضربه های تذکر وار هم می گوید « ضرب» مثلا« واضرب علی یده» یعنی « ضربه ای بر دستش بزن» مثل اینکه من محکم می زنم بر دوش شما می گویم :« ببین آقا بار آخرت باشه ها!!!»  علامه جعفری می فرماید :« منظور این نیست که با چوب و چماق بیفتید به جان زنانتان زیرا این اصلا با روح اسلام سازگاری ندارد منظور چند ضربه تذکر وار است»  امام علی بن ابیطالب در تفسیر آیه فرمود:« این ضربه نباید به جرح یا خراش یا کبودی بیانجامد زیرا دیه بر او تعلق می گیرد و گناه است» شیخ طوسی(ره) می فرماید:« و اما ضرب به اتفاق فقها نباید شدید باشد بلکه آرام» و از امام محمد باقر نقل کرده است « با وسیله ای همچون مسواک باشد»( تفسیر تبیان ج3  ص 191) و همچنین در (تفسیر جوامع الجامع ج1 ص 254)

    قاضی ابن براج طرابلسی( 481 ه.ق) از علما و فقهای مورد وثوق اهل سنت می گوید:« ضرب باید با چوبی باشد که دورش حوله ای پیچیده شده باشد»( المهذب ج 2  ص 264)

    ثانیا در منطق مبحثی است به عنوان « دفع افسد با فاسد» و این موضوع در این جا صدق می کند زیرا چند ضربه تذکر مانند فاسد است و طلاق افسد است و برای دفع افسد ( طلاق) فاسد( چند ضربه) واجب عقلایی است.

    پیامبر اکرم (ص) فرمود: زن لعبت است، هر کس او را گرفت مراقب باشد که ضایعش نسازد(الکافی ج 5  ص510  ، باب إکرام الزوجة .  ص : 509) و هم چنین فرمود: آیا جای تعجب نیست که کسی همسرش را بزند و آنگاه با او دست به گردن شود(الکافی  ج 5  ص 509 ، باب إکرام الزوجة . ص : 509)

    پس می بینیم که در اینجا رسول اکرم از زدن و تنبیه زنان نهی می کند پس دو حالت وجود دارد یا (ضرب) موجود در آیه همان ضربه های تذکر وار است یا ضربه هایی همچون ادای نذر ایوب نبی به همسرش. یا اینکه (ضرب) اصلا به معنایی ضربه زدن نیست و به معنای جدایی و انفصال زوجین از هم یا همان قهر خودمان است که ذیلا در رابطه با آن توضیح داده شده است.

     

    اعتقاد خود من بر این است:

    این مقاله توسط یک روحانی در هامبورگ به نگارش درآمده که به حقیقت نزدیک تر است:

    در این آیه هیچ تصریحی بر «کتک زدن» صورت نگرفته است بلکه فقط در این آیه از واژه «ضَرب» (Sarb) استفاده شده است، این واژه (ضَرْب) در قرآن حدود 10 بار به کار رفته شده که معانی آن در همه جا یکسان نیست بلکه دست کم در قرآن برای آن پنج معنای متفاوت وجود دارد: «قرار دادن» و «وضع کردن»، «مقرر نمودن»((Auferlegen) (2

     «چشم پوشی و نادیده گرفتن»(bergehen) (3) و «روی برگرداندن و دوری گزیدن (Abwenden) (4).»

    اندکی تأمل در مفهوم این آیه، تردیدی باقی نمی‌گذارد که «ضَرْب» در این آیه نمی‌تواند و نباید به مفهوم «کتک زدن» باشد. بلکه تنها مفهوم مناسب برای آن «اعراض کردن و دوری گزیدن» (Abwenden) می‌باشد. چرا که موضوع این آیات، اختلافات زن و شوهر است و به طور خاصّ به مسأله نادیده گرفتن حقوق همسری (زناشویی) از سوی زن پرداخته و می‌گوید:
    «و هرگاه از تضییع حقوق خود از سوی زنان نگران می‌باشید، [با آنان گفت‌وگو‌ کنید و] آنان را پند و اندرز دهید و [اگر اثر نبخشید] در بستر مشترک، از آنها فاصله بگیرید [بدون آن‌که بستر خواب خود را جدا کنید و چنان‌که باز اثر نبخشید] از آنان دوری گزینید و اگر چنانکه باز اثر نبخشید و حقّ شما را ادا نکردند، شما حقّ هیچ‌گونه ستم و ظلمی را بر آنها ندارید». (5)

    ملاحظه می‌شود که اگر به جای Abwenden (دوری گزیدن) از Schlagen (کتک زدن) استفاده شود، هرگز با لحن آیه و ترتیب منطقی راه‌حلّ‌های ارایه شده هیچگونه تناسب و سازگاری ندارد. در حالی که قرآن پس از عدم تأثیر گفت‌وگو‌ و پند و اندرز دادن، حتّی به مردان، اجازه جدا کردن بستر خواب را هم نمی‌دهد (6) و فقط به مرد توصیه می‌کند که برای اظهار ناراحتی و نشان دادن نگرانی خود، در بستر از او فاصله بگیرد، حال چگونه می‌توان پذیرفت که در مرحله بعد، کتک زدن را توصیه نماید؟ آیا منطقی این نیست که حتّی اگر می‌خواهد کتک زدن را توصیه نماید باید در مراحل دیگر باشد؟

    بنابر این تردیدی وجود ندارد که باید در اینجا «ضرب» را به معنای «Abwenden» دانست، یعنی پس از آن‌که فاصله گرفتن در بستر خواب نیز تأثیر لازم را دراعلام هشدار و اعتراض به «زن» نداشت در اینصورت توصیه می‌کند که کاملاً از او کناره بگیرد و دوری بگزیند و این «دوری گزیدن»(Abwenden) می‌تواند با جدا کردن کامل بستر خواب باشد که بسیار منطقی‌تر می‌نماید، و نیز می‌تواند با خروج از منزل همراه باشد.

    ادامه همین آیه به صراحت تمام به مردان گوشزد می‌کند:
    «که اگر همچنان حقوق شما را اداء نکردند حقّ هیچ ستم و ظلمی را بر آنان ندارید.» آیا اگر قبل از این زدن زن جایز شمرده شده بود، ظلمی بالاتر از إعمال خشونت و زدن وجود دارد و در این صورت چه معنا دارد که قرآن در اینجا بگوید: «حقّ ندارید هیچ ستمی بر آنان بکنید».؟

    خصوصاً این‌که در آیه بعد، صورتی را پیش بینی می‌کند که باز این شیوه (یعنی کناره گیری و فاصله گرفتن از زن) نیز مؤثر واقع نشده است در این صورت باز توصیه می‌کند که راه جدایی و طلاق طی نشود بلکه از میان دو خانواده زن و مرد، افراد مورد قبول مسئله‌ را مورد بررسی قرار داده و بر اساس داوری و قضاوت آنان مسئله‌ پایان پذیرد و از آنجا که از این پس به دلیل شدّت اختلاف زن و مرد، آنان خودشان توانایی برای بازگرداندن دوستی و محبت به خانواده را ندارند، از افراد مورد قبول خانواده هر کدام خواسته است که برای بازگشت دوستی و محبت میان آنان اقدام کنند.)7)

    آنچه که گفته شد در برخی احادیث اسلامی مورد تأکید و تأیید قرار گرفته است. چنانکه امام صادق(ع) به صراحت فرموده است: «شگفت از مردی که همسرش را کتک می‌زند حال آن‌که اگر بر فرض کسی قرار است کتک بخورد مرد استحقاق بیشتری دارد تا زن! پس هرگز زنانتان را نزنید چرا که در این صورت باید قصاص و مجازات شوید ولی [اگر حقوق شما را رعایت نکردند] از آنها فاصله بگیرید و ناراحتی خود را به شیوه‌های دیگر نشان دهید»

    اصولاً قرآن، هرگز نگاه جنسیّتی به زن و مرد نداشته و نگاه یکسان و مشترک انسانیِ به هر دو دارد. از نظر قرآن، جوهر و ماهیتِ زن و مرد یکی است و هر دو انسان می‌باشند و در ماهیت و جوهر انسانیِ انسان هیچ تفاوتی میان افراد انسان نیست. نه جنسیّت (زن و مرد بودن) و نه ملّیت، و نه نژاد و نه دین و اعتقادات، هیچکدام در هویت و جوهر انسانی، تفاوتی و مزیّت و یا نقصانی و کمبودی ایجاد نمی‌کند.

    این واقعیت وجود دارد که متأسفانه در حلول تاریخ، برخی از فرهنگ‌ها و ارزشهای جوامع مسلمان با تفسیر‌های اسلامی آمیخته شده و ما بارها از ضرورت تفکیک و پالایش آنها از یکدیگر سخن گفته‌ایم و یکی از این ویژه گی‌های منفی و نادرست فرهنگی که در میان جوامع نخستین مسلمان وجود داشته و به عنوان فرهنگ غالب و مسلّط در عصر نزول قرآن و ظهور اسلام بوده و خود را به تفسیر‌های اسلامی تحمیل نموده «فرهنگ مردانه» می‌باشد. فرهنگ مردانه، حتّی از «فرهنگ مرد سالار» نیز وضعیّت بدتری دارد و زن را در تحت سلطه مرد می‌داند و اساساً یکی از مهمترین و اصلی ترین رسالتهای اسلام و قرآن مبارزه با همین فرهنگ بود که قرآن آنرا «فرهنگ جاهلیت» یعنی فرهنگ «عقلانیّت ستیز» می‌نامد. و عجبا که همین فرهنگ. بعد‌ها در مواردی از تفسیر‌های اسلامی دخالت نموده است!

    1. آل عمران (3) /7
    2. آل عمران (3) / 112

    3. زخرف (43) /5

    4. کهف (18) / 11

    5. نساء (4) /34

    6. کلیه مفسران قرآن و لغت
    شناسان عرب در توضیح این قسمت آیه تصریح کرده‌اند که «واهجروهن فی المضاجع» به این معناست که در حالی که در یک بستر خواب هستید از زنان فاصله بگیرید. یعنی حتی در این مرحله توصیه می‌کند بستر خواب را هم جدا نکنید.
    7. نساء (4) /35

    سلیمان رضایی/ ششم مرداد ۱۳۸۸ مرجع: http://jahlemorakkab.blogfa.com/post-15.aspx

  • ۳۴- رد کردن و یا بازسازی و تجدید حیات

    یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ  (البقره : ۲۷۶)
    خداوند ربا را نابود مى‏کند (برکت مال ربوى را مى‏برد) و صدقات را فزونى مى‏بخشد، و خداوند هیچ کفران‏کننده گنهکارى را دوست نمى‏دارد
     وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلاً (الاسراء :۱۲)
     شب و روز را دو نشانه قرار دادیم، پس نشانه شب را محو [و تیره‏] کردیم و نشانه روز را ظاهر و روشن قرار دادیم تا از پروردگارتان روزى بطلبید و شمار سال‏ها و حساب [اوقات‏] را بدانید، و هر چیزى را به طور کامل توضیح دادیم
     
    ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ  (الحج:۶۱)
    این بدان سبب است که خدا از شب می کاهد و به روز می افزاید و از روزمی ، کاهد و به شب می افزاید و خدا شنوا و بیناست
     وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَلِقَاء الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (الاعراف:۱۴۷)
    و کسانى که آیات ما و دیدار آخرت را تکذیب کردند، اعمالشان تباه است. آیا جز آنچه را که عمل مى‏کردند کیفر مى‏بینند
    مَّثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ (ابراهیم:۱۸)
    مثل اعمال کسانی که به خدا کافر شده اند چون خاکستری است که در روزی طوفانی بادی سخت بر آن بوزد توان نگه داشتن آنچه را که به دست آورده اند ندارند این است گمراهی بی انتها

     إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا (النساء: ۵۶)


     به زودى کسانى را که به آیات ما کفر ورزیده‏اند، در آتشى [سوزان‏] درآوریم که هر چه پوستشان بریان گردد، پوستهاىِ دیگرى بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند. آرى، خداوند تواناى حکیم است.  
     
    أَوَلَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (عنکبوت:۱۹)
    آیا نمی بینند که خدا چگونه مخلوق را می آفریند و پس از نیستی بازش می گرداند ? این کار بر خدا آسان است

     
     قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (عنکبوت:۲۰)
     
     در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرده است. سپس خداوند [همین گونه‏] جهان دیگر را پدید مى‏آورد. بى‏تردید خدا بر هر چیزى تواناست
    یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاء کَالْمُهْلِ (المعارج:۸)
    روزى که آسمان چون فلز گداخته شود
    وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (الاعراف : ۱۴۳)
    و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نخواهى دید، لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید.» پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت، و موسى بیهوش بر زمین افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم»  

    وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّـیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ (هود:۱۱۴) 

    نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب زیرا نیکیها ،، بدیهارا از میان می برند این اندرزی است برای اندرز پذیران

     یا ایّها الَّذینَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً (بقره:۲۲۲)

    ای کسانی که ایمان آورده اید، به درگاه خداوند توبه کنید توبه ای خالصانه 

     

    کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ (الرحمن:۲۶) 

    هر که بر روى این (زمین) است (از انس و جن) محکوم به فناست 

    کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ (آل عمران:۱۸۵) 

    هر کسى مرگ را مى‏چشد، و جز این نیست که روز قیامت پاداشتان به تمامى به شما داده مى‏شود. پس هر که از آتش به دور داشته و در بهشت در آورده شود، به راستى رستگار شده است. و زندگى دنیا جز مایه فریب نیست 

    یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (ابراهیم:۵۶) 

    آن روز که زمین به زمینی جز این بدل شود و آسمانها به آسمانی دیگر ، و، همه در پیشگاه خدای واحد قهار حاضر آیند

    ------------------  
     وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ   
    و یونس از پیامبران بود .
     إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ  
    (به یاد آر) هنگامى که به سوى کشتى پر (از مسافران و بار) فرار کرد (و در آن سوار شد).

     فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ  
    پس (چون خطر کشتى اقتضا کرد برخى در آب افکنده شود) او در قرعه‏کشى شرکت کرد و از مغلوبین گردید. 
    فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ 
    پس ماهى او را بلعید در حالى که کار ملامت‏آور کرده بود و خود را سرزنش مى‏کرد.
    فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ   پس اگر نه این بود که او (در مدت عمرش و در شکم ماهى) از تسبیح‏گویان بود.
    لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ
     تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.
     فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِیمٌ 
     پس او را در حالى که ناخوش بود به زمین خشکى افکندیم.
    وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِّن یَقْطِینٍ  
    بر بالاى سر او بوته‏اى از نوع کدو (یا موز یا انجیر) رویانیدیم
     وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ  (الصافات:  ۱۳۹تا ۱۴۷)
     او را به سوى صد هزار یا بیشتر- مردم نینوا- فرستادیم- یعنى دو باره پس از بیرون آمدن از شکم ماهى-.
     

    ۲۵- خدمت دهی به خود

     وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (الذاریات: ۲۱)

     

     ودر وجود خود تان نشانه هایی است. آیا نمی نگرید؟